كافه ترانزيت و كافه هايي براي گذران

 

 

كافه هايي كه زنان بي شوهر ، با فرزندان دختر اداره مي كنند٬  دستمايه فيلمنامه هاي بسياري بوده است.

شكلات محصول 2000  ساخته "  هالستروم  " كه فيلم قابل توجه "The Cider house Rules " را بر اساس داستان "جان ایروینگ" ساخت،  داستان  سرگرم كننده زني  بي شوهر با فرزند دختر است   كه مغازه شكلات فروشی  خود را كه به كافه اي شباهت دارد در  يكي از روستاهاي فرانسه مي گشايد و لاجرم  با مردم درگيري هايي پيدا مي كند .

 

  بر همین روال  قهرمان  فيلم "ماهي هم عاشق مي شوند"   همراه دخترش و دو زن ديگر رستوراني را اداره مي كنند.این زن هم مثل زن كافه ترانزيت ،سخت كوش٬  پرتلاش و صلح ناپذير است و اتفاقا درست مثل كافه ترانزيت از زني كه  مسکنی ندارد  نگهداري مي كند.

 

"طوبي" خسر ملكان ٬ساخته سال 1367 هم كه زن تنهايي است ، در نهايت تنها شغل آبرومندانه اي كه برايش ممكن است اين است كه  از طريق قهوه خانه اي جاده اي  به نام دخترش ،  امرار معاش كند.

 

"ماهي ها هم عاشق مي شوند" ، خوش آب و رنگ و خوشمزه و سرگرم كننده و اشتها آور با روايتي دوست داشتني است كه پايان خوشي دارد. اگرچه جذاب،اما فانتزي است. تصاوير سيني هاي رنگارنگ غذاهاي محلي كه يكي پس از ديگري در نماهاي نزديك  ديده مي شوند ، ديدني است.    زنان فيلم "ماهي ها..." مثل غذاهايش! زيبا هستند  و  لباس هاي فانتزي با طراحي خوب كه اصلا در ايران مد   و مرسوم نيست،مي پوشند.در كافه ترانزيت هم دستپخت خوشمزه  زن ها  و سلیقه شان مطرح و مهم است   و مزيت رستوراني محسوب مي شود كه زن ها آن را اداره مي كند.

 

كافه ترانزيت كه با همكاري فرانسه! ساخته شد همچنان  روايت زني  شوي مرده است كه مي خواهد بر پاهاي خود بايستد و سر بار ديگران نباشد و چون زني است كه فقط آشپزي مي داند و  تنها دارايي اش قهوه خانه اي است كه از همسرش به ارث رسيده ، قهوه خانه را راه مي اندازد.

 

اگر چه " فرشته صدر عرفايي" براي بازي در اين فيلم جايزه بهترين بازيگر زن را را از جشنواره فجر دريافت كرد اما  بازی او  برای  مضموني با اين همه مايه هاي تنش و احساس ٬ ضعيف است. " ريحان" به جز در صحنه اي كه دخترش را به دليل سيگار كشيدن كتك مي زند ، بسيار خونسرد و آرام است و به عمد حتي صحبت هايش را با ناصر در چلوكبابي نمي شنويم و يا جايي كه مرد يوناني كه خواستگار اوست ،  مي رقصد ما چهره ريحان و واكنش هايش را نمي بينيم. حتي در برخورد با ماموران نيروي انتظامي كه براي پلمپ قهوه خانه آمده اند٬ واكنش و تنشی  نمي بينيم.  اگرچه شايد اين براي نمايش حيا و متانت او باشد اما با انگيزه ها و سرسختي زني كه مي خواهد بر پاي خود بايستد،  هم خواني ندارد.  پس از ابراز علاقه مرد يوناني تنها چند لحظه او را در جلوي آينه مي بينيم كه به  چهره خود نگاه مي كند و در بقيه صحنه ها حتي در ورود به قهوه خانه همسرش اسماعيل پس از مرگ او را بسيار خونسرد  و آرام مي بينيم. در صحنه اي كه براي دختر خارجي درد دل مي كند هم  ابراز احساسات برجسته و مشخصی  از او نمي بينيم که براي زني حساس  كه مشكلات و نگراني هاي زيادي دارد و در جامعه ی سنتی و  سخت گیر مرد سالار   حرف هايي  پشت سرش است٬ كمي غير قابل قبول است.

 

مرد يوناني اگرچه نقطه قوت فيلم است و  چهره خوب و بازي پر احساسي دارد اما  نحوه  روایت ماجرايش در  فيلم بي نظمي ايجاد مي كند. در ابتداي فيلم او را در حال روايت  داستانش مي بينيم كه در ادامه  پي گرفته مي شود  اما نمي فهميم كه چرا روايت او قطع  و حتی گم می شود و يا در اواخر فيلم  مرد يوناني در ادامه روايت دختر آواره مي گويد كه : " اما من او را يك بار ديگر  ديدم."در حالي كه  در ادامه صحنه ای مرتبط با آن را نمی بینیم.

 

صحنه هاي جالب و قابل تامل گل گرفتن ديوار و بلند كردن ديوارهاي كوتاه خانه توسط ريحان كه در نما ي خود ، زاويه ديد  پسرهاي سر كوچه و آن ها  را هم با ظرافت گل مي گيرد و يا جايي كه در درگيري كريم با يوناني عروسك كودك له مي شود و يا جايي كه يوناني با پاي شكسته مي رقصد، از ديدني هاي فيلم هستند اما حتي در صحنه رقص يوناني ، نرقصيدن "اوجان "كه خود بساط رقص را بر پا می کند٬دليلي ندارد.

 

انتخاب پرستويي   به عنوان بازيگر نقش ناصر به جاي قوت ، شايد موجب ضعف فيلم باشد اگرچه بازي هميشه خوب پرستويي غير قابل انكار است اما پرستويي در نقش ناصر پذيرفتني نيست. در هيچ صحنه اي با همسرش زليخا كه دختر عمويش است و يا فرزندانش ديده نمي شود و شخصيت اش  به عنوان يك رستوران دار بين راه جا نمي افتد و يا حداقل ما نمي بينيم و جالب اين كه از احساسات او هم به جز سكانس اول بي خبريم و علت ملايمت اش را نسبت به ريحان نمي فهميم.

 

اگرچه فيلم به عادت فيلم هاي جشنواره پسند خواسته تا بيچارگي " زن هاي بي مرد"  و مبارزه سختشان براي ايستادن بر پاهاي خود را نشان دهد و همچنين سنت هاي دست و پاگير را محكوم و و زیر سوال ببرد اما  نکته ی مثبتی  كه دارد اين است كه به آسیب پذیری زن هاي ديگر هم اشاره مي كند. دختري كم سن و سال كه از جنگ گريخته و در جاده به او تجاوز شده و رهايش كرده اند و سرگذشت نامعلومي دارد و همچنان لنگ  نامردان است تا او را به سرزمين موعود ببرند. " اريتا "زن يوناني كه ناپديد شده است و نمي دانيم كه چه بر سرش آمده است.

 

   چطور  زني مانند "ريحان" كه مي خواهد بر پاهاي خويش بايستد و وبال كسي نباشد  ، فرزندش را چون پدر  به مدرسه مي برده و حالا نيست به  تنهايي به مدرسه و يا خانه عمو نمي فرستد  اما او را تنها در خانه رها مي كند؟! يا در همان ابتدا كه هنوز نيازمند نيستند ، او را به كارگاه قالي بافي مي فرستد  و اين كه چرا برادر شوهر هاي متعصب و غيرتي هيچكدام با "اوجان" درگير نمي شوند  و يا او را تحت فشار نمي گذارند؟

در این فیلم   در چند صحنه به زندگي راننده ها اشاره مي شود از جمله در جايي كه سر زني دعوا كرده اند  و يا دو مردي كه پس از ديدن اين كه مسافر قاچاقي دختري جوان است به بردن او تمايل نشان مي دهند و البته بايد ماموران را خودش راضي كند! 

 

  با این همه٬  كمبود صحنه هايی در این فیلم  احساس مي شود... مثلا درگيري قهرمان داستان با قواي انتظامي و يا قضايي و يا برخوردش با همسايه ها و هم محله اي ها كه از برخوردهاي اجتناب ناپذير در جوامع سنتي و قومي است. يا نداشتن دوست و محرم  رازی هم جنس  براي زني كه  فیلم می خواهد  به ما بقبولاند که   بسیار مهربان و صميمي و سازگار است.  شايد هم در فيلمنامه ، سكانس هايي  در باره برخورد او با قواي انتظامي و قضايي بوده كه  قيچي سانسور آن ها را حذف كرده تا فيلم امكان نمايش پیدا کند. 

 

 

 

با بهانه پخش  دوباره از برنامه "صد فیلم"

 

تاثير سينما بر روح آدمي را بيش از دو دهه قبل ، در نخستين باري كه "ريش قرمز" كوروساوا را ديدم درك كردم.

آن زمان هم سن  "اوتويو"، ""Terumi Niki دوازده ساله بودم  و در آن نمايي كه برف تازه را براي تيمار پزشك جوان در  كاسه آب مي ريزد و سپس لبخندش با لبخند مرد جوان گره مي خورد، وجد و شوري را حس كردم  كه از لحظات به ياد ماندني زندگي من است. محبت و شيريني غير قابل وصفي  كه در نمايش تحسين برانگيز   درمان  روح او  و نخستين تجربه رضايت  و شادي و عشق   آن دختر  وجود داشت.

 

در نمايش صد فيلم چند هفته قبل ديگر بار "ريش قرمز" از سيما پخش شد. عليرغم داستان خطي و ساده "آكاگي هه" كه در سال 1965 بر اساس رماني از "شوگورو  ياماموتو " ساخته شد  و عليرغم زمان بسيار طولاني فيلم،  جذابيت فوق العاده اين اثر  چاره اي جز دوباره ديدن اش را باقي نگذاشت.

اگرچه اين فيلم را بسياري در فهرست  بهترين هاي كوروساوا قرار نمي دهند  اما، زيبايي ها و پيام انساني فيلمي كه دو سال فيلمبرداري آن طول كشيد تا وسواس هاي كوروساوا اعمال شود ، غير قابل انكارند.

 

ريش قرمز در 1966 كانديد جايزه " گلدن گلوب" آمريكا براي بهترين فيلم خارجي شد كه البته جايزه را نبرد. در همان سال چند جايزه از جمله جايزه بهترين كارگرداني و هنرپيشه مرد و زن را  براي بازي هاي "ميفونه" و "نيكي"  به دست آورد.

 

اين آخرين فيلم سياه و سفيد كوروساوا و آخرين فيلمي بود كه در آن با ميفونه همكاري داشت. اگرچه ميفونه را براي كوروساوا به مثابه "كلاس كينسكي" براي "ورنر هرتزوگ" مي دانند كه جزيي جدانشدني از آثار اوست.

 

 پيام اصلي ريش قرمز كه در "ايكي رو "ي كوروساوا هم وجود دارد،  غنا و باروري زندگي در صورت ايثار است.  بي عدالتي اجتماعي و حتي جنبه هاي تراژيك تر شرايط انساني به گفته  "Barry Morris  " در اين فيلم به نمايش در مي آيد اما  فيلم به اين بسنده نمي كند و سعي مي كند راه حلي عملي ارائه دهد. ريش قرمز به دكتر جوان اين حكمت را قدم به قدم مي آموزد. در واقع ريش قرمز استادي است كه  قدم به قدم با سالكش همراه مي شود تا به او بفهماند كه علم فراتر از اوراقي است كه او در ناكازاكي آموخته است و حتي  در شريك شدن  آن ها  هم بخل مي ورزد . بسياري از منتقدان از جمله "ash Carreau" در وبلاگ 16mm Shrine  اين همه ايده آليستي  بودن ريش قرمز را نكوهش كردند و گفتند كه زمان چنين شخصيت هايي به گذشته هاي دور باز مي گردد و در دنياي امروز مصداقي ندارند اما، حتي همين نكته هم قوت اين اثر است كه در عين نمايش رنج هاي عميق بشري و روابط بيمارگونه و بي عدالتي ها ، راه درماني ارائه مي كند و سپید را در مقابله با  سیاه نشان می دهد. در واقع  آسيب ديدگان این روایت    با ايثار حيات  دوباره می یابند . دكتر جوان، اوتويو،ساهي چي و حتي خود دكتر نايدي در اثر  ايثار و از خودگذشتگی  بزرگ و  قدرتمند  شده اند.

 

از نظر بصري هم ريش قرمز بسيار جذاب است. كادرهايي كه در اتاق هاي درمانگاه خيريه هستند و يا بيرون از آن  در بيشتر صحنه ها ياسوموتو را در خود دارد كه هر بار در زاويه اي در گوشه كادر  به صحنه نگاه مي كند . مانند دانش آموزي كه به صفحه تخته سياه و كلاس درس با دقت نگاه مي كند. ياسوموتو هم شاگردي است كه قرار است حكمت بياموزد و هدف اش را پيدا كند. مثلا  نگاه او به سه كودك گرسنه كه با رفتن مددكار به ظرف غذا حمله مي برند و يا نگاهش به "روكوسكو "زرگري كه در حال احتضار درد آلودي است و يا نگاهش  از گوشه كادر به زناني كه سر در چاه فرو برده اند نا شوجي "چوبو" را به زندگي باز گردانند و يا نگاهش به كادري كه در آن نايدي مردان هرزه روسپي خانه را كتك مي زند و....

 

بازي هاي برجسته اين فيلم قابل ذكر هستند. آن جايي كه دختر زرگر ماجراي زندگي اش را براي دكتر نايدي بيان مي كند . روان پريشان و رنجور زني آسيب پذير را فوق العاده با حركات دست و صورت به نمايش مي گذارد. "اوناكا" كه در پي زلزله مهيب همسرش را براي مجازات خود ترك مي كند . نگاهي فلسفي و همچنين روانشناسانه  به حس گناه و همچين عدم استحقاق خوشبختي دارد و يا در جايي  كه اشاره مي شود كه اوتويو بر خلاف "چوبو" گدايي را بر دزدي ترجيح مي دهد ،روايت روانشناسي جنسيتي را هم مطرح مي كند.

 

اگرجه عده اي از منتقدين از اين كه اين  روايت از روش هاي نوي داستان گويي بي بهره است سخن راندند اما داستان ساده و خطي آن هم با آن همه صحنه و ديالوگ در رساندن پيام اش كم نياورده است.

 

نايدي مي گويد: " سياست براي فقرا هرگز كاري نكرده است."  رابين هودانه عمل مي كند و خود را ناگزير از آن مي داند تا به ياري نيازمندان برخيزد.  لحظات مرگ يك انسان و احتضارش را با شكوه و حكمت آميز مي داند. و درمان دردهاي روح را بر درمان جسم مقدم مي شمارد و از آن روست كه به  درد و دل هاي بيماران با حوصله  گوش مي دهد.  او  اوتويو را پرستار ياسوموتو مي كند تا اوتويو ،طبيب طبيبش شود و تكبر ياسوموتو  و عدم اطمينان اوتويو همزمان  با هم  درمان شوند.

 

انساندوستی  نايدي چنان كه "ابرت" در يادداشت اش بر فيلم نوشته است، پزشكي را يك "Fashionable career"  نمي داند  بلكه آن را  يك حرفه انساني مي داند.

 

"ابرت" در  در ياد داشت اش بر اين فيلم نكته جالبي را در اشتراك اين فيلم با "ايكي رو" كوروساوا بيان مي كند. ايكي رو كه روايت حسابداري  است كه شش ماه بيشتر براي زندگي زمان ندارد و ودر مي يابد كه هيچ دستاوردي نداشته و هيچ نكرده و سرانجام براي كودكان پاركي مي سازد كه در نماي آخر  فیلم آواز خوانان و رضايت مند او را بر تاب آن پارك مي بينيم و شادي و رضايت اش را از  درک زندگي در مي يابيم.

 

"ابرت" مي نويسد: " نظم اجتماعي دچار خلل و تباهي است ، بله  و موقعيت هايي كه در درمانگاه وجود دارند ناميد كننده اند اما ،هر دستاوردي ، چيز ارزنده اي است."

Onaka 's shadow after earthquake

 

زن ها در فيلم كوروساوا حضور برجسته اي دارند. "ماسايي" و خواهرش "چيگوسا" كه به ياسوموتو خيانت كرده و نايدي براي درمان اين درد  ناخواسته او را به درمانگاه كشانده است، اوتويوي دوازده ساله كه از روسپي خانه رهايي يافته  و اما روح اش بيشتر از جسم اش آسيب ديده، اوناكا كه تراژدي خودكشي اش از برجستگي هاي روايت فيلم است ، دختر زرگر كه همسرش را مي كشد كه هم مادرش  و هم او  و هم مال پدرش را غصب كرده ، زن ديوانه اي كه در كودكي مكررا به او تجاوز شده و مردان را به خود فرا مي خواند تا آن ها را بكشد و از مردان  انتقام بگيرد  و .... 

در واقع درمانگاه دكتر نايدي  شايد با  انسان سازي در صدد درمان فقر، بي عدالتي، جهل و فساد هم هست ، چون به گفته نايدي، از سياست كاري بر نمي آيد.

 

كوروساوا در ريش قرمز، داستان هاي پراكنده اي را به خوبي در يك داستان جاي داد  كه روايت هاي هر روزه زندگي هستند و از ضعف ها و توانايي ها، دردها و اميدهاي بشري مي گويند. روايتي ساده اما جذاب كه هم تلخ است  و هم شيرين و امید بخش  و اگر به سال تولید فیلم توجه کنیم که نزدیک به نیم قرن پیش از این  است ،ارزش های کوروساوا را بیش از پیش در می یابیم.